با عصبانیت نگاهش کردم و گفتم:
آخه مگه مجبوری ؟ مجبوری انقدر تند بدوی ؟ آخه بی انصاف یه ذره به فکر ما هم باش میدونی اگه مدرسه ها باز شه چی میشه ؟ همه که مثل تو شبانه روز یه جا نشستن ؟ آروم برو ! آروم تر !
توی چشمام نگاه کرد و گفت :
تو خسته نشدی از بس پشت کامپیوتر نشستی و تلویزیون دیدی ؟
برو بچه جان ! برو به فکر درس و مدرسه باش ! برو یه فکر امتحان نهایی و ورودی و نمیدونم چی چی باش !
اشک تو چشمام جمع شد . گفتم :
ای ( سانسور شده ) ! چه طوری جرئت می کنی توی چشمای من نگاه کنی و از امتحان ورودی حرف بزنی ؟ ( سانسور شده ) نامرد!
گفت:
اصلا بی خیال امتحان !ببین مینونی بری سر کلاس انشا ! یادته چه قدر دوست داشتی ؟
تقریبا فریاد زدم :
بدون معلم انشای قبل از این ؟ هرگز !
گفت :
برو بابا ! اصلا به من چه ! منو بگو که دارم تو رو دل داری میدم ! این قانون زندگیه به منم هیچ ربطی نداره !
به ساعت دیواری بدجنس نگاه کردم و گفتم :
من این چیزا حالیم نمیشه من تابستون می خوام ! من عاشق بیکاری ام ! 
ولی حیف که هیچ کاری از دستم برنمیاد ! ساعت دیواری راست میگه این قانون زندگیه..... اه چه قانون مزخرفی !